رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

فرشته کوچک مامان! تولد چهار ماهگی زندگی قشنگت مبارک.

1391/11/16 21:41
101 بازدید
اشتراک گذاری

 

یه عالمه حرفهای گفتنی؛

امروز 16 بهمن هستش و شما پسر نازم 3 روزه که وارد 5 ماهگی شدی. رادین جان امروز 3 روز هستش که شما واکسن چهار ماهگیت رو زدی و علاوه بر تب کردن، روت تأثیر زیادی گذاشته. دیروز از نیمه شب دیگه شیر نخوردی. از صبح که از خواب بیدار شدی تا ساعت هفت عصر که بابایی اومد خونه، مامانی تمام مدت بالای سر شما نشسته بود و تلاش می کرد که لااقل یه شیشه شیر به شما بده بخوری ولی تلاشش بی نتیجه بود و در کل روز فقط موفق شدم 2 تا 3 درجه شیر بدم بخوری. خیلی ناراحت بودم و برات نگران شده بودم. مامان نیایش گفت نیایش کوچولو هم بعد از واکسن 2 ماهگی اینجوری شد و هنوز که هنوزه دیگه خوب شیر نمی خوره؛ خلاصه ساعت 9 شب بود که دیگه حسابی ناراحت شده بودیم و با بابایی شما رو به مطب دکتر گشتاسبی بردیم. آقای دکتر  گفت که این حالت در مقابله با ویروسهایی هستش که در اثر واکسن زدن وارد بدن شما شده و جای نگرانی نیست. ولی رادین عزیزم، هیچکس مامانی رو تو اون حالت درک نمی کرد؛ آخه من هر روز سر ساعت شیر شما رو حتی اگه شیطونی می کردی می دادم می خوردی ولی امروز هیچی نخورده بودی. خیلی نگران بودم.

شب تا صبح با تلاش زیادی یه کم شیر تو خواب دادم خوردی . امروز هم از صبح بد قلق بودی ولی یک کم بهتر شده بودی و تونستم شیر بیشتری بهت بدم، تبت هم تقریبا قطع شده بود. عزیزم نمی دونی این دو روز جقدر به مامان بد گذشته و مامانی چقدر دلواپسه. امیدوارم که تا یکی دو روز آینده خوب بشی گلم؛ آخه مامان رو تغذیه شما گل پسری خیلی حساسه و علیرغم اینکه از روز اول شیر مامانی رو توی شیشه خوردی و با اینکه این کار خیلی هم آسان نیست، مامان می خواد که شما نخوای شیر خشک بخوری.

روزی که با هم به مرکز بهداشت رفتیم همه خانمها مامانی رو تشویق می کردن و تبریک می گفتن که با شیر دوشیدن تونسته پسرش رو تا چهار ماهگی خیلی خوب بزرگ کنه.

ناناز مامان! از خدا می خوام که خودش کمک کنه و به مامانی قدرت بده تا بتونه این کار رو ادامه بده  (انشالله)

خوب نازگل من بذار برات از هفته اخیر بگم که دوست داری تند تند و پشت سر هم روی شکمت برگردی. روزهای اول دستت زیر تنت گیر می کرد و اذیت می شدی و سرت رو خیلی نمی تونستی بالا بیاری، ولی الان دیگه خودت دستات رو جابجا می کنی و سرت رو نه تنها بالا می بری بلکه به اطراف هم می چرخونی و از این کارت لذت می بری و به مامانی انرژی می دی.

رادین جونم خنده هایی که می کنی حالا دیگه  صدا دار شده و دل من و بابایی رو برده. یه وقتایی اینقدر قشنگ می خندی که ما هم از خنده های شما ذوقمون می ترکه. یادت باشه که شما دنیای من و بابایی هستی عزیزم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)