رادین مامان رو شکم بر می گرده
رادین مامانی! امروز اول بهمن ماه هستش و شما پسر مامان سه ماه و شانزده روز از بهار زندگی قشنگت رو گذروندی و حسابی خودت رو برای ما شیرین کردی. خوشگل مامانی! این روزها اخلاقت حسابی عوض شده و خیلی بازیگوش شدی و از مامانی میخوای که دائم کنارت باشه و باهات بازی کنه. نفس من! چند روزی بود که روی دستت می چرخیدی و کمرت رو از زمین بلند می کردی؛ حتی یه وقتایی سرت رو هم با کمرت می چرخوندی و من را که ازت دور می شدم با چشمای نازت تعقیب می کردی، ولی امروز بالاخره موفق شدی به طور کامل روی شکمت برگردی و در حالی که دستت زیر تنت گیر کرده بود، اون یکی دستت رو داخل دهانت کرده بودی و منظره خیلی جالبی درست کرده بودی. مامان گلی اینقدر ذوق زده شده بود که یه عالمه عکس از لحظه لحظه این اتفاق گرفت و بعدش بغلت کرد و هزار تا بوست کرد؛ آخه با این کار به مامانی ثابت کردی که قوی شدی و دیگه داری بزرگ میشی. رادین میخوام داد بزنم خیلی دوست دااااااارم.