رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

عزیزم تولدت مبارک

1391/7/16 21:20
175 بازدید
اشتراک گذاری

رادین عزیزم! امشب اولین شبی هستش که بعد از تولدت مامان گلی در حالیکه توی رختخواب خوابیده یه کم سر حال شده و داره برای پسر نازش که الان دیگه 3 روزشه خاطره می نویسه.

پسرم! روز پنج شنبه 13/7/91 ساعت 10:15 صبح شما گل پسر با دست های متبحر دکتر ایرج بینا توی بیمارستان دنا متولد شدی و بابایی، بابا جون، مامان جون و مادر جون، خاله زهرا و خاله ندا، دایی رضا و آرمین کوچولو برای اولین بار روی ماه شما رو ساعت 10:40 دیدن و همشون ذوق زده شدن. مامان گلی هم پسر نازش رو ساعت 12:15 در حالی که کاملا هوشیار و بیدار بود و چشمای خوشکلش باز باز بود بغل کرد. عزیزم وقتی بغلت کردم از شدت خوشحالی اشک توی چشام اومده بود و دلم میخواست حسابی فشارت بدمبغل. پسر گلم ظهر همون روز، همه اونهایی که دوستت دارن اومدن به دیدنت و حسابی دورت رو شلوغ کرده بودن.

الهی فدات بشم که همه اعتقاد داشتن که نیمه پایین صورتت، دستها و پاهات کپی بابایی هستند و نیمه بالایی صورتت و اون موهای مشکی نازت شبیه مامانه.

رادینم توی این 3 روز آرمین کوچولوی خاله زهرا در حالی که مامانی اصلا فکرش رو نمی کرد، با نهایت احساس حواسش بهت هست و یه وقتایی که شما اذیت می کردی و مامانی دلش برات شور می زد و گریه می کرد، کاملا احساسات قشنگش رو بروز می داد. من و بابایی حسابی تعجب کرده بودیم و در حالی که خیلی دوستش داشتیم حالا دیگه چند برابر دوستش داریم و برامون خیلی عزیزتر شد.

رادین مامان! اومدی و شدی هدف زندگیمون. من و بابایی این روزها سر از پا نمی شناسیم و تمام فکر و ذکرمون شما گل پسری. عزیزم آرزو می کنم که همیشه زیر سایه خدا سالم و سلامت باشی. واااااای گلم! من و بابایی خیلی دوستت داری ی ی ی ی ی م. خدا رو شاکرم که الان دیگه علاوه بر بابایی، یه فرشته کوچولوی دیگه هم دارم که همه زندگیم باشه و یه زندگی سه نفره کاملا دوست داشتنی و عشقی دارم.قلب

پسرم عاشقتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله ندا
22 مهر 91 15:44
الهی قربونت برم خاله جوووون اشکم درومد عکستو دیدم به همین زوووودی دلم برات تنگ شد نفس خاله