نوروز 95

رادین مامان عیدت مبارک

رادینم! امروز شانزدهم فروردین ماهه و شما چهارمین بهار و چهارمین عید نوروزت رو تجربه کردی.عزیزم تعطیلات حسابی بهت خوش گذشت و از اینکه من و بابایی کنارت بودیم خیلی خوشحال بودی.حتی یه روز خودت من و بابایی رو بغل کرده بودی و میگفتی خیلی خوشحالم که تعطیله .میگفتی خوشحالم که دوتاتون پیش منید.ما هم که اصلاً توقع شنیدن همچین حرفایی از شما نداشتیم حسابی به وجد اومده بودیم.

هفته اول عید که هر روز بساط عید دیدنی و رفت و آمد داشتیم و شما از این مساله فوق العاده خوشحال بودی.تازه آخر شب که میخواستیم بیایم خونه ناراحت بودی و گریه زاری میکردی که نریم خونه و بریم خونه یکی دیگه.هر وقت هم که مهمون می آمد پشت سرشون گریه میکردی.

هفته دوم عید هم با بابایی تصمیم گرفتیم که مرخصی بگیریم و کلاً نریم سر کار و به برنامه مسافرتمون برسیم.رادین امسال هم مثل پارسال رفتیم بندر عباس با این تفاوت که پارسال با خاله سمیه اینا بودیم ولی امسال اونا با ما نبودن.با این وجود خیلی بهمون خوش گذشت و شب آخر حسابی دلمون گرفته بود.خلاصه تعطیلات اینجوری گذشت و از چهاردهم دوباره همان زندگی قبلی بیدار شدن،مهدکودک،شرکت،خانه،... شروع شده.شما که حسابی ناراحتی از اینکه صبحها از من جدا بشی ولی خوب چاره ای نیست.

ایشالا امسال یه سال متفاوتی باشه و خدا اول از هرچیز یه تن سالم به همه و مخصوصاً شما گل پسرم بده.

رادین خیلی دوستت دارم و خدا رو بخاطر وجود شما عزیز دلم شاکرم.