رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

رادین بااحساس مامان

1393/7/19 13:14
191 بازدید
اشتراک گذاری

رادینم!امروز شنبه نوزدهم مهر ماه هستش.عزیز مامان با ورودت به دوسالگی به دوسالگی بزرگتر شدنت را کاملا حس میکنم.

بابایی چهارشنبه رفته بود تهران.پروازش ساعت دوازده شب بود و ساعت دو میرسید خونه.من و شما هم که تا ساعت ده با خاله زهرا اینا بودیم.بعد از اینکه از اونا جدا شدیم شما کلی گریه کردی و بهانه هلیا رو می گرفتی .منم که واقعا نمی تونستم این همه بی تابی رو ببینم تصمیم گرفتم که ببرمت.خلاصه ساعت ده و نیم شب رفتیم خونشون و وقتی زنگشون رو زدیم اونا هم متعجب و هم سورپرایز شدن.رادین اون شب شما این رادینی که ما میشناسیم نبودی.تا که هلیا اومد پایین شما رو تو بغل گرفت.شما هم اونو تو بغلت گرفته بودی و دایم بوسش میکردی.رادینی که وقتی تو اوج هیجانه به سرو کله آدم میکوبه و خوشحالیشو نشون میده اون شب اوج احساس بود و با بغل کردن و بوسیدن خودش رو تخلیه کرد.عزیزم یک هفته بود که هر شب از ما عمو امیر و هلیا رو میخواستی و من اون شب فهمیدم که توی این یک هفته واقعاً دل تنگشون بودی.خلاصه تو اون مدتی که اونجا بودیم چهره شما واقعاًدیدنی بود.من که گریم گرفته بود و دلم میخواست بخورمت عزیزم.

خلاصه این دو روز آخر هفته مامان تمام تلاششو کرد که به شما خوش بگذره ولی متاسفانه شما آخر همه خوشیهات با گریه است.چون به سختی دل میکنی و خودتو اذیت میکنی.

عشقم عاشقتم.

پسندها (1)

نظرات (1)

خاله ندا
23 مهر 93 17:58
عزیز دلم من تا حالا بچه ای به این با احساسی ندیدم قربونت برم خاله