رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

رادین و مامان و یه عالمه کار مونده

1392/12/10 12:46
98 بازدید
اشتراک گذاری

رادینم سلام.نفسم کم کم داریم هفده ماهگیت رو پشت سر میگذاریم .رادین مامان چی بگم؟ از کجا بگم؟ماشالا هزار ماشالا همش شیطنت و شیطنت و شیطنت.چیزی دیگه تا عید نمونده.من موندم و یه عالمه کار.شما اصلا نمیگذاری من هیچ کاری بکنم.تمام طول هفته که سر کارم.پنج شنبه و جمعه ها هم که هر بار یه مشکلی پیش میاد .دو هفته پیش یه کم سرما خورده بودی و من از ترس اینکه شما بدتر نشی بیرون نبردمت.تو خونه هم اجازه هیچ کاری ندارم.آخه نه تنها به هدفم نمیرسم بلکه شما بدتر زندگی آدمو به هم میزنی.همش با هم تو خونه بودیم و شما هم نا آرومی میکردی.

هفته پیش رفتیم بیرون یه کفش خوشکل برای شما گل پسرم خریدم ولی  شما اینقدر شیطنت میکنی و سراغ همه چی میری که بیشتر از دوساعت نمیشه باشما بیرون بود.خلاصه دست از پادرازتر برگشتیم خونه.

این هفته هم که نمیدونم شما چت شده !!همش ناآرومی میکنی.مامان جون میگن لثه هات متورم شده و احتمالا دندونات اذیت میکنه.عصر پنج شنبه رفتیم آفتاب ولی شهربازی تعطیل بود و شما نتونستی بازی کنی و فقط شیطنت کردی.مثلا دستت را به همه جا میمالی و بعد میکنی توی دهانت.این مساله مامان رو کلافه میکنه.خلاصه یه چرخی زدیم و بدون اینکه هیچ نتیجه ای بگیریم برگشتیم خونه.دیروز هم ازصبح تا شب اسهال بودی و هفده بار گلاب به روت باشه مامان جون....

خلاصه امروز شنبه با کوله باری از فکر و خستگی اومدم سر کار.آخه نگرانم که امروزم مثل دیروز حالت بد باشه و بنده خدا مامان جون اذیت بشه.

رادین حالا از این حرفها بگذریم شیرین کاریهات با خودت بزرگ شدن و دیگه من که از صبح تا عصر دوریت رو به زور تحمل میکنم.وقتایی که ماموریت میریم دلمون کلاً پیش شماست.

راستی عشقم.دیگه کم کم نفسم داره میگیره آخه الان تقریباً یک ماهه که یه حرفی تو گلوم مونده ولی حالا دیگه میخوام بگم.آخه راه گلوم بند اومده.رادینم خاله ندا داره برامون یه نی نی خوشکل میاره.حالا دیگه مامان قراره خاله دو نفر باشه.عزیزم نمیدونی چه حس خوبی دارم.ایشالا که نینیش صحیح و سالم به دنیا بیاد و یه همبازی خوب برات باشه.

رادین عزیزم از اینکه دارمت بینهایت خوشحالم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)