رادین پس کی خوب میشی...

پسرم حالم خیلی گرفته.الان زنگ زدم به مامان جون .گفت کلی سرفه کردی و بالا آوردی.الهی برات بمیرم.

رادینم فقط چهار روز دیگه مونده که شانزده ماهگی  شما گل پسرم تموم بشه .عزیزم روزها داره خیلی سریع میگذره و من همینطور که بارها گفتم از این بابت خوشحالم.آخه هر چی میگذره شما بزرگتر میشی و خوشمزگیهات بیشتر میشه.

الان شش روزی میشه که مریضی و بد جور سرما خوردی.نفسم!دو شب را کامل تا صبح بیدار بودی و گریه میکردی.شبها خونه بابا جون همه تلاش میکردن شما رو آروم کنن ولی متاسفانه فایده ای نداشت.اگرم یه کوچولو تو بغل بابا جون آروم میشدی دوباره بعد از چند دقیقه شروع می کردی .رادین نمیدونی من چقدر عذاب کشیدم و نگرانت بودم. مامان گلی پا به پای شما گریه میکرد.رادین ایشالا که دیگه هیچ وقت مریض نشی.رادین از خدا میخوام که هیچ بجه ای هیج وقت مریض نشه و هیچ مامانی مریضی بچشو نبینه.خلاصه از دیشب یه خورده سر حال شدی و بازی میکردی و دوباره با بازی کردن شما خنده و شادی تو صورت سه تاییمون اومد.رادین مامان جون همیشه میگه بچه بلبل خونه است.الان میفهمم که واقعا درست میگه بلبل من.

راستی رادین بعد از اینکه زدی و دوربینمون رو خراب کردی هفته پیش دوربینمون اومد ولی خوشکل مامان با توجه به تصادفی که کردیم و بیماری شما فرصت نکردم اصلا ازت عکس بگیرم.از خاله ندا و خاله نوشین که هر دوتاییشون از ما دور هستن و دایم از مامان گلی عکس میخوان معذرت میخوام.

رادین شما عشششششششششششششششششششششششق مامانییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.