عقیقه گل پسری
رادینم امروز شنبه یازده آبان ماهه و 2 روز دیگه شما سیزده ماهه میشی.عزیزم ماشالا هزار ماشالا هر روز شیطون تر از دیروزی.حالا دیگه یاد گرفتی میدوی و از دستمون فرار میکنی و خودت رو به چیز هایی که دوست داری می رسونی.وای که مامان گلی عاشق دویدناته.
خوشکلم الان دیگه شما به مرحله ای رسیدی که همه چیز رو میفهمی و مفهوم همه حرفایی که زده میشه را میدونی.فقط نمیتونی حرف بزنی وچیزها رو به زبون بیاری .خوشکلم محاله کاری ازت بخوام انجام بدی و شما نفهمی چی میگم.
عزیزم دیرور بالاخره بعد ازسیزده ماه شما رو عقیقه کردیم و یه ببعی سفید خوشکل برات قربانی کردیم.یه مقدار اندک از گوشتشو به اطرافیان دادیم و بقیه را بابایی با دایی حمید بردن و به نیازمندایی که دایی حمید میشناخت دادن.ایشالا که خدا از ما قبول کنه و همیشه خودش حافظ شما باشه .
رادینم مامانی رو ببخش. این روزها خیلی سرم شلوغه و وقت نمیکنم عکسهاتو تو وب لاگت بگذارم.ولی قول میدم تا یکی دو روز آینده حتما این کار رو بکنم نفسم.