رادین مامانی عاشقته
پسر مامان!این بار سومی هستش که دارم برات مینویسم و سیستم قاطی میشه.عزیزم امروز 16 مرداده و شما 3 روزه که وارد یازده ماهگی شدی.هوررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااا.رادینم ماشالا هزار ماشالا شیطنت هات خیلی زیاد شده.بنده خدا مامان جون دایم داره دنبالت راه میره.
پسر مامان !شما عاشق دردری هستی و وقتی سوار ماشین میشیم که بریم بیرون شروع به آواز خوندن میکنی و حسابی خوشحالی و اصلا خسته نمیشی.مثلا روز پنج شنبه از ساعت 5 عصر تا 3 نیمه شب بیرون بودیم.البته شما ساعت 12 خوابیدی ولی علی رغم اینکه با خاله مهشید و خاله سمیه حسابی بازی کرده بودی و خسته بودی بازم تمایل به خوابیدن نداشتی.
جیگرت برم !جدیدا بعد از اینکه دستت رو به وسایل اطرافت میگیری و بلند میشی دو تا دستات رو برای چند ثانیه ول میکنی و بالا میگیری فکر میکنم این مقدمه راه رفتن باشه عزیزم.
رادین مامانی عاشقته.