راااادین نبض زندگی مامانی و بابایی
نفسم! امروز 26 اردیبهشت هستش و روز پنج شنبه است. مامان گلی مطابق معمول از صبح زود بیدار شده و تا الان که نزدیک ظهره مشغوله. رادینم شما الان 7 ماه و 13 روز داری و روز به روز متفاوت تر از قبل می شی؛ مثلا دیشب با بابایی خیلی قشنگ با توپ هات بازی می کردی ، بابایی دائم توپت رو می گذاشت تو دستت و شما آگاهانه اونو پرتاب می کردی و غش غش می خندیدی. اینقدر قشنگ و بلند می خندیدی که فکر می کنم همسایه بغلی هم صدات رو می شنید. پسرم این به این معنی هستش که حالا دیگه آگاهانه بازی می کنی و مفهوم بازی را می فهمی. مامان جون هم که خدا خیرش بده و عاقبت به خیرش کنه با حوصله در طول روز با شما بازی می کنه و عصر که من میام گزارش شیرین کاریهات رو برام می ده و دل مامانی رو آب می کنه.
رادینم یه کار خیلی جالب که جدیدا شما انجام میدی اینه که دستت رو به چیزهای دور و برت می گیری و به خودت فشار میاری و بلند میشی؛ خیلی حرکتت خوشمزه است عزیزم. من فکر می کنم شما خیلی سریع راه بیفتی.
رادین شما شاهزاده کوچک خونه من و بابایی هستی.