رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

بدون عنوان

1395/6/31 13:26
177 بازدید
اشتراک گذاری

عشق و نفس مامان،امروز بیست و سوم شهریور ماهه و دیگه چیزی به پایان چهارسالگی شما پسر مامان نمونده.الهی قربونت برم که با بزرگ شدنت احساست هم بزرگ میشه و حسابی عاقل شدی.یه یک هفته ای هستش که مامان گلی مشکل دندون پیدا کرده و دایم از درد عذاب میکشه.دیروز وقتی بعد از کشیدن دندونم از مطب دکتر بیرون اومدم شما بهم گفتی"مامان وقتی داخل بودی من خیلی نگرانت بودم و دلم برات شور میزد".بعدش هم گفتی "الهی قربونت برم".نمیدونی چه حس خوبی داشتم.تمام درد رو از بدنم بیرون کردی.دیروز ظهر هم که سرم بخاطر فشار زیادی که موقع کشیدن دندون بهم وارد شده بود بشدت درد میکرد و به گریه افتاده بودم یه مسکن خوردم و خوابیدم.شما به بابایی گفته بودی"بابا بهنام دلم گرفته،کاشکی مامان زود خوب بشه."خلاصه...

رادینی مامان!دو روز پیش با همکارا قرار گذاشتیم که شماها رو ببریم پارک. شما به اتفاق هیراد، پانیا وهمینطور آنیتا که اولین بارش بود به جمع شماها اومده بود به حدی بازی کردید که دیگه آخرش خورد وخمیر شده بودید.شما هم که اینقدر به پرو پای آنیتا میپیچیدی که نگو.فکر میکردی خیلی از اون بزرگتری و دایم میخواستی مواظبش باشی.دستت رو دورش حلقه میکردی و میبوسیدیش.

الهی فدات بشم که اینقدر مهربون و احساساتی هستی.

راستی یه خبر دیگه:امروز تولد دوسالگی محمد خاله نداست.پارسال خیلی خوب بود همگی برای تولدش رفتیم ماهشهر ولی امسال متاسفانه جور نشد که بریم.من که دلم خیلی میسوزه و دوست داشتم میتونستیم بریم.خاله هم در غیاب ماها یه تولد برای محمد جیگر گرفته و دورش رو شلوغ کرده.محمد عزیزم ایشالا تولد صدو بیست سالگیت باشه عزیز خاله.

رادینی عاشقتم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)