بدون عنوان
رادین من
سیزدهم اردیبهشت هم تموم شد و شما یک ماه بزرگتر شدی.خوشکل من ،این روزها هر روز وقتی میریم خونه با بابا جون مواجه میشیم که بنده خدا رو حسابی شما اذیت کردی و ما شرمنده میشیم.خوشکلم نمیدونم چرا نسبت به بابا جون اینجوری هستی و این رفتارا رو با ایشون میکنی.میدونم از شدت دوست داشتنه ولی دیگه شورش رو درآوردی،دایم تو سرو کله بابا جونی و گازشون میگیری و ...
رادین قشنگم داریم اسباب کشی میکنیم .ماشالا شما هم که با اذیت هات حسابی به من کمک میکنی.خدا مامان جون رو خیر بده .روز شنبه گذاشتمت پیش مامان جون و یه خورده وسایل رو جمع کردم.
حالا دیگه اظهار نظرم میکنی و منو ذوق مرگ میکنی با نظرهایی که میدی.چند روز پیش اومدی و گفتی:"اتاق جدیدمو بیشتر دوست دارم." یا میگفتی"چقدر اتاقم خوشکله" .وای که وقتی این حرفارو ازت میشنوم قند تو دلم آب میشه و دلم میخواد حسابی بچلونمت.
رادینم جمعه هفته قبل با عمو امیر و خاله سمیه و هلیا رفتیم دشت ارژن در حد یه قدم زدن و هوا خوردن.شما تو حوض آبی که جلو در یکی از مغازه ها بود اینقدر آب بازی کردی که سر تا پا خیس شده بودی.اینقدر ذوق میکردی که دلم نمی آمد چیزی بهت بگم و از آب جدات کنم.وقتی گفتیم میخوایم بریم تا نیمه راه گریه کردی وآب و هلیا رو میخواستی.
رادینم عاشقتم مرد کوچولوی مامان.